محیا دهقانی پاسخِ منتقدان را داد/ قرار نبود غُدبازیهای نجلا ادامه پیدا کند/ ماجرای جا به جایی بازیگران در دقیقه ۹۰
تاریخ انتشار: ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۴۹۶۸۴۷۰
محیا دهقانی بازیگر نقشِ "نجلا" پرده از یک واقعیت برداشت و گفت: میرویم با پروژهای قرارداد میبندیم و به دورخوانی هم میرسد اما در دقیقه ۹۰، خانمی دیگر را جایِما میگذارند. - اخبار فرهنگی -
خبرگزاری تسنیم- مجتبی برزگر: بازیگری است که عده زیادی او را به نام سوسنِ سریال "پایتخت" میشناسند؛ برخی با "ماجرای نیمروز" او را به یاد میآورند و عده زیادی هم این روزها «محیا دهقانی» را به نام "نجلا" صدا میزنند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
البته او در تلویزیون سالِ پرترافیکی را گذراند؛ او در سریالِ نوروزی "همبازی" و "همسایه" شبکه دو و شبکه سه سیما نقشهای متفاوتی به نمایش گذاشت. بلافاصله در چند ماه بعد در سریالِ «خودخواسته» با کاراکتر آتوسا به قابِ تلویزیون آمد. اما شاید تمام بارِ سخت شخصیتپردازیِ «دهقانی» بعد از سوسنِ «پایتخت» و بازخوردهای جالبش، رسیدن به نقشِ سختِ «نجلا» بود که پیش از آن سارا رسولزاده ایفایش کرده بود.
نقشی که با انتقاد بسیاری از منتقدین روبرو شد. برخی ضعفهای سریال را بر گردنِ محیا دهقانی انداختند که در فصل دوم، نقشِ اول را برعهده گرفت. مثلاً در جایی کارشناسی با استفاده از عبارتِ «بازیگر اشتباهی»، تغییر بازیگر در این سریال تلویزیونی را یکی از عوامل مهم سقوطِ آن دانست.
نمایی از محیا دهقانی در سریال «پایتخت4»
در حالی که با رسیدن به قسمتهای جدّیتر سریال برخی از منتقدین هم در تحلیلهای خودشان آوردند که «محیا دهقانی» به لحاظ فنی بازیگر موفقتری نسبت به سارا رسولزاده (نجلای اول) بوده و کاراکتر را پختهتر پیش برد. اما در ذهنِ تاریخی مخاطب، آن نجلا به نوعی قلّاب شده است. شاید یکی از دلایل کمتر دیده شدن هم تغییر اجباری این بازیگر باشد.
دهقانی وقتی 21 ساله بود با سریال «قهر و آشتی» کار خود را رسماً آغاز کرد. گفته میشود او با حضور در کلاسهای بازیگری داریوش ارجمند با الفبای هنر آشنا شد.
در سال 1392 به صورت حرفهای در فیلم سینمایی «شیار 143» به کارگردانی نرگس آبیار کنار چهرههایی چون مریلا زارعی و مهران احمدی بازی کرد. با این حال شهرتِ او با سریال "پایتخت4" در نقش سوسن یک دختر عصبی و یک دنده که درگیر بیماری روانی و روحی بود، مورد توجه قرار گرفت.
محیا دهقانی در «ماجرای نیمروز» سال 1395 در قالب کاراکتر اصلی زن فیلم، شخصیت خاکستری، باهوش و توانایی را ایفا کرد.
در میانِ شخصیتهایی که ایفا کرده و کارهایی که حضور دارد این تفاوت دیده میشود که خودش هم میگوید "بیشتر دوست دارم نقشهایی را بازی کنم که از غالب شخصیت خودم دور باشند. خیلی علاقه دارم کاراکتری را بسازم و خلق کنم همانطور که نویسنده آن را خلق کرده، من هم وقتی بازی میکنم چیزی به آن اضافه کنم و خودم لذت ببرم."
محیا دهقانی در جریانِ گفتوگویش با خبرنگار تسنیم درباره روابط ناسالم و فساد در سینمای ایران میگوید: بیشک مانند هر شغل دیگری در بازیگری هم روابط ناسالم وجود دارد اما خوشبختانه تا به امروز خود من با این معضل مواجه نشدهام.
در کنارِ پرداختن به بسیاری از مسائل، شاید بحثِ عمده در این گفتوگو تغییر نقش نجلا در فصل دوم و واکنشهایی که مطرح شد، باشد.
مشروح این گفتوگو را در ادامه بخوانید:
سختترین سکانسهای دورانِ بازیگریام را تجربه کردم
* بگذارید گفتوگو را با سختیهای پذیرفتن نقش «نجلا» شروع کنیم. بالأخره شخص دیگری این نقش را بازی کرده بود و از هر حیث برای یک بازیگر این ریسک به حساب میآمد.
اولین بار که نقشِ "نجلا" پیشنهاد شد، مردد بودم که آیا قبول کنم یا نه، اما خب بعد از مدتی تصمیمم را گرفتم. زیرا بازیگر قبلی یک تعریفی از آن کاراکتر داده و شما به عنوان بازیگر جدید میخواهید آن قالب را بشکنید.
هر بازیگری وقتی کاراکتری را بازی کند، برای بازیگر دیگر خیلی سخت است که بتواند طوری آن نقش را بازی کند که مخاطب با آن کاراکتر دوباره همذاتپنداری کند؛ به مراتب پذیرش چنین نقشهایی هم ریسک دارد و هم کار سختی است. من این ریسک را قبول کردم چون به خودم اعتماد داشتم.
سه روز بعد از امضای قرارداد، بازیام در این سریال آغاز شد و اولین سکانسهایم هم سکانسهای سختی بود که هیچ وقت فراموش نمیکنم. من حتی با لهجه جنوبی هیچ آشنایی نداشتم.
اولین سکانسهایی که بازی کردم سختترین سکانسهایم بود و بیشتر حال و هوای جنگی داشت. البته این را هم بگویم که اصلاً سکانس راحت نداشتیم. شاید بهتر باشد بگویم راحتترین سکانسهای من سختترین سکانسهایی بود که تا به حال در طول مدت بازیگریام بازی کردم.
حتی برخی گفتند چرا در «نجلای اول» حضور نداشت و بازی نکرد
* فارغ از پذیرفتن این نقش و ریسکهای آن، درباره اظهارنظرهای منتقدین و مخاطبان و بازخوردهایی که به گوشتان میرسید بفرمایید. به نظرتان چقدر این همذاتپنداری اتفاق افتاد؟
بالأخره مخاطب 15 قسمت به بازی خانم رسولزاده عادت کرده بود وقتی بازیگر دیگری میآید که در فصلِ دیگری از این سریال بازی کند همهچیز 180 درجه تغییر میکند و کمتر در ایران این ریسک را میپذیرند و این فضا جاافتاده است. اما در کاری مثلِ «جوکر» میبینیم بازیگر دوم حتی اسکار هم میگیرد. اما در اینجا چون به شکلِ پدیده با آن برخورد میشود این اتفاق خیلی به ندرت میافتد. من اعتقاد دارم در روندِ داستانی و فرآیند نویسندگی این سریال هم نسبت به فصل گذشته، پختهتر عمل شد.
شخصیتِ نجلا یک شخصیتِ تکبعدی نبود و این تکبعدی نبودنِ آن باعث شد تا مخاطب آرامآرام مرا بپذیرد. من میدانستم از روز اول، قرار است کاری را بازی کنم که از قسمتهای هشتم و نهم به بعد این همراهیِ مخاطب اتفاق میافتد. اما واقعیتش اینطور نبود. بعد از قسمت سوم به بعد مخاطب همراه شد. حتی برخی گفتند چرا در «نجلای اول» حضور نداشت و بازی نکرد.
تلاش کردم روی "نجلا" مسلط شوم
* شما جایی گفتید که سعی کردید نجلای جدیدی بسازید؛ فکر نکردید که مخاطبین با نجلای قبلی ارتباط گرفته بودند و شاید با نجلای جدید ارتباط نگیرند؟
در هر جای دنیا وقتی بازیگر نقشی عوض میشود، دیگر پل ارتباطی مردم با او قطع میشود. حالا دیگر مهم نیست که آن بازیگر میخواهد چطور بازی کند. به هر حال مخاطب بعد از یکی دو قسمت با شخصیت ارتباط میگیرد و عادت میکند و من هم تا جایی که توانستم تلاشم را کردم که روی بازیام در نقش نجلا مسلط باشم.
به محضِ گریم شدن دوباره "نجلا" میشدم
*یکی از ویژگیهای نقش "نجلا"، لهجه عربی او بود. چقدر در این زمینه دچار چالش شدید و اینکه ادای لهجه برایتان سخت نبود؟
اوایل که خیلی سخت بود و با کمک مشاور لهجه در چند جلسه پیش رفتیم و بعد از آن تسلط نسبی و کاملی بدست آوردم. از سویی بیشتر تلاش کردم تا نجلا را آبادانیاش کنم تا عربی و جالب است بدانید حتی وقتی دو روز تعطیل میشدم و سر کار نمیرفتم، لهجه و نقشم یادم میرفت و به محض گریم شدن و لباس پوشیدن همهچیز دوباره نجلا میشد.
ماجرایِ بازیگر اشتباهی/ هیچوقت انتقاد اذیتم نکرده!
* در روزهای ابتدایی پخشِ "نجلا"، موجِ انتقادی به راه افتاد که برخی شما را خطاب قرار میدادند و میگفتند تغییرِ بازیگر، «نجلا» را دچارِ سقوط کرده و در این راستا از عبارتِ بازیگر اشتباهی هم استفاده کردند. این انتقادها شما را اذیت نکرد؟
خیر. چون با آگاهی این کار را کردم. به خاطر اینکه من تئاتر بازی کردم. بازیگر باید توانایی ایفای هر نقش را در هر موقعیتی داشته باشد و از طرف دیگر مالکیت در هنر معنایی ندارد. هر کاراکتری به نامِ بازیگر، سند نمیخورد! ما هزاران نمایشنامه داریم که بازیگران مختلفی میتوانند بارها کاراکترهای شناسنامهدارش را بازی کنند. مثلاً قرار نیست فقط هملت را یک بازیگرِ خاص بازی کند یا برخی نقشها فقط به عدهای از بازیگران واگذار شود.
در مورد بازیگر اشتباهی هم که اشتباه کردید باید ببینیم این نگاه از کجا میآید؟ برای من انتقادِ منتقدین و نظرات مردم همیشه محترم بوده است. هیچوقت با انتقاد اذیت نشدم بلکه مرا قویتر میکند. همهجای دنیا خیلی سخت است تو خوبی را ببینی و انگار راحتتر میتوانند درباره بدیها صحبت کنند.
"نجلا" اینجا نمیتوانست غدّ باشد!
* یکی از این انتقادها به تغییرِ رویه کاراکترِ "نجلا" بود. مثلاً میگفتند "نجلا" در فصل اول از اقتدار و ابُهتِ زیادی برخوردار بود و این اتفاق در فصل دوم نیفتاد.
«نجلا1» با یک موضوع و نهایتاً دو موضوع برخورد میکرد و نسبت به آن دغدغه داشت؛ اول، گمشدن بچهاش و ثانیاً مواجهه با عشقش. تمامِ تلاشِ او در فصل اول این بود که بچهاش را پیدا کند. اما در "نجلا2" این اتفاق نیفتاد؛ همهچیز از مصیبت جدایی از عشقش شروع شد. "نجلا" واقعاً عاشق شد.
در واقع آن حالتِ غُدّیاش شکست. نجلایی که از ابتدایش میبینیم نجلای عاشقپیشهای است و این بُعد را در نجلای1 ندیدیم که عاشقپیشه باشد. در وهله بعدی از درون، شکلِ دیگر خودش را نشان داد. آن جدایی شکل گرفت و بعد عبِد وارد قصه شد و عشق شکل گرفت.
تمام اتفاقات آنقدر پُشتِ سر هم و نفسگیر بود که اگر فرد، غُدّترین آدم هم باشد شرایط برای او سخت میشود. به خاطر اینکه در جریانها و موقعیتهای سختتری به نسبت نجلای اول قرار گرفت و واقعاً نمیتوان به سادگی از کنار آنها گذشت و نمیتوانست غُدّیاش را به نمایش بگذارد و فرصتِ این کارها نبود.
* حتی برخی انتقاد کردند برای اینکه کاراکتر نجلای دو را به نجلای یک نزدیک کنند با آرایش غلیظ این کار را کردهاند؛ شما قبول دارید؟
من قبول ندارم. چون خانم رسولزاده همان گریمی را داشتند که در فصل دوم همین گریم پیاده شد. شاید فرمتِ چهره من با ایشان فرق داشته باشد و هر گریمی روی هر صورتی یک شکلی را نشان میدهد. اما کارِ خاصتری نسبت به فصل اول انجام نشده بود. به هر حال کارگردان از فصل اول میخواست "نجلا" حالت جنوبی بودنش را به رخ بکشد. چشم و ابروی این مدلی؛ چرا که "نجلا" یعنی زن چشم زیبا! یعنی اگر این شکل و شمایل را از آن بگیریم، ماهیت و معنایِ کاراکتر از بین خواهد رفت.
* اگر زمان به عقب برگردد با این انتقادات و فضاسازیها باز هم این نقش را میپذیرید؟
بله حتماً. چون خیلی این نقش را دوست داشتم.
اولین سریالی بود که آفیش نمیشدم دلم تنگ میشد
*با توجه به اینکه داستان نجلا در دهه 1350 و 1360 میگذرد و همینطور فضایدفاعمقدس را نشان میداد؛ شما در آن زمان حضور نداشتید، این نقش چقدر از این منظر، برای خودتان جذابیت داشت؟
دو فیلم برای جشنواره مقاومت کار کرده بودم اما فضا و شرایط کار به این پیچیدگی نبود. هنوز هم بارِ روانی به دنبال دارد، چون بسیاری از سکانسها با جیغ، گریه، آه، زخم و درد زیاد همراه بود. شاید برخی بگویند بازیگر است؛ اما بازیگر این فضاها در روحِ او تأثیر میگذارد. یک سال تمام همچون کسی که یک بمب در زندگیاش افتاده در این اتفاق دست و پا میزدم.
جنگ حتی در تصور هم بغض میآورد و نیازی نیست که آن را از نزدیک دیده و لمس کرده باشید. چون به اندازه نیاز فیلم و سریال از جنگ دیدیم و حتی الان هم بازخوردهایش را در اجتماع میبینیم. با این حال به عنوان یک بازیگر از بازی کردن در این سریال خیلی لذت بردم و شاید اولین سریالی بود که روزهایی که آفیش نبودم دلم برایش تنگ میشد.
انگار نصف وجودم را در "نجلا" جا میگذارم و میآیم خانه!
*در این سریال زندگی خانوادههایی که در خوزستان دردها و مصائب زیادی را تحمل کردند، روایت شد. چقدر "نجلا" توانست به فضای جنگ و مصائبش در جنوب کشور نزدیک شود؟ بازی کردن در چنین فضایی برایتان چطور بود؟
به نظرمن "نجلا2" توانست یک فریم از آن حال و هوای روزگار مردم را نشان بدهد. شاید چون اولین کار طولانیام در نقشمحوری است. انگار نصف وجودم را در "نجلا" جا میگذارم و میآیم خانه. شرایط بسیار سخت بوده و ما فقط بازیاش کردیم. آنقدر بار روانی عجیب و غریبی داشته است. سالیان سال نمیتوان با هیچ اتفاق و ترفند و شرایطی فراموشش کرد.
من با "نجلا" توانستم برخی از باورها و اعتقاداتم را تکمیل کنم. در واقع نگاهم به دفاعمقدس و فضایِ جنگ کاملتر شد.
آنقدر بمب در کنارمان منفجر میشد که وقتی سرکار میرفتم مادرم میگفت حداقل در گوشت پنبهای بگذار که آسیب نبیند. اما در کل کارهای جنگی را دوست دارم و هرچه کار برایم سختتر باشد لذت بخشتر است چون برایش تلاش میکنم.
از کسی الگویی نگرفتم اما مادرم بسیار کمکم کرد
* بنابراین نگاهتان به جنگ تغییر کرد و فضای دفاعمقدس برایتان ملموستر شد. از کسی در این راه الگوبرداری کردید؟
در وهله اول، از جنگ بدم آمد. اما درباره پرستاران و پزشکان به نکتهای رسیدم که برایم جالب بود. همانطور که مادر میگفت آن روزگار پزشکان ما در چه شرایطی چه قدمهای بلند و بزرگی برداشتند واقعاً جنگ باعث شد خیلی دوره پزشکی ما پیشرفت کند. اگر این اتفاقات نمیافتاد شاید به خیلی از اتفاقات بزرگ دست پیدا نمیکردیم. مادرم بسیار کمک کرد تا این نقش باورپذیرتر از آب درآید. اما الگویی نگرفتیم و بیشتر خودم این نقش را ساختم. بیشتر سعی کردم از قوه تخیّل و باورهایی که آدمهای پیرامونم در آن دوره داشتند، استفاده کنم.
* چه پیامهایی از سمتِ مردم به شما میرسید؛ مردم با "نجلا" ارتباط خوبی گرفتند؟
واقعاً سریال "نجلا" را مردم دوست داشتند. خصوصاً نسل ما که بیشتر در فیلمها و سریالها جدایی و خیانت دیده بودند و برایشان این جنس عاشقانه، غریب بود. حتی برخی لقبِ عشق اسطورهای بر روی آن میگذاشتند. به نظرمن اولین امتیازِ مثبت این سریال همین ایجادِ فضایی عاشقانه میانِ نجلا و عَبِد بود.
قرار نبود "نجلا" قهرمان بسازد
* برخی از کارشناسان به بحثِ قهرمان در سریالِ "نجلا" انتقاد کرده بودند که دچارِ چند قهرمانی بدون سرانجام است. به نظرشما اصلاً "نجلا" قهرمانساز شد؟
به نظرمن سعی نبود که قهرمان بسازد. تلاش کرد تا یک کار خوب بسازد. هرکسی در جایگاهِ خودش، قهرمانِ خودش باشد.
مردم میخواهند ژانرهای مختلف را ببینند نه چند نوعِ خاص!
* اما انتقاد دیگر به زمانِ پخش سریال بود. برخی میگفتند فضایدفاعمقدسیاش با "زیرخاکی" در عید نوروز شباهت پیدا کرد و برخی هم پخش به هنگام افطار را سوژه کردند که چرا به جای این همه درد و ناله و فضایِ سخت جنگ، سریالی طنز روی آنتن نرفت. به نظرشما "نجلا" زمان دیگری پخش میشد بهتر نبود؟
من اعتقاد دارم هنرمند خوراک به مردم میدهد. آنقدر یک شکل و قالب خوراک دادیم که مخاطب عادت کرد که مثلاً عید نوروز فقط باید آثار خندهدار ببیند و کمدی پخش شود. در صورتیکه قرار نیست چهار شبکه کمدی پخش کنند! واقعاً دلم میخواهد ژانرهای مختلف را کنار هم داشته باشیم. ما همچنان در ساختِ ژانرهای مختلف ضعیفیم و نباید پخشِ همین محدود ژانرهایی که سریال میشوند را محدودتر کنیم. یعنی در واقع نمیتوانیم بگوییم کمدی ببینیم یا کارهای غمناک؛ مخاطب امروز ما نیاز به کارهای متفاوت و جذاب و متنوع دارد.
* "نجلا" راه بازیگری محیا دهقانی را تغییر داد؟
قطعا. چون هم بازخوردها و بازتابهایی که از درونِ بچههای سینما و بدنه گرفتم و هم از بیرون، مردم نکات خوبی را مطرح کردند؛ به گونهای که به این 10 ماه تلاش پاسخ داده شد.
به دنبال کارهاییام که حرف برای گفتن داشته باشد
* یعنی از این به بعد بیشتر به سمت سینمای جنگ میروید و این فضا را تجربه خواهید کرد؟
چرا که نه. کارهای تاریخی و بیگ پروداکشن. به معنای واقعی دنبال کارهاییام که حرف برای مخاطب داشته باشند.
*چقدر نجلا شبیه به خودتان است؟
یک دنده بودن و احساسی بودنش تا حدودی شبیه به خودم است.
فیلمنامه و تبلیغات مهم است اما نه به محدودیت!
* امروز برنامهها و سریالهایمان به بالای 30 درصد مخاطب هم نرسیدند؛ البته این مشکل به ریزش مخاطب خودِ تلویزیون برمیگردد؛ خودتان فکر میکنید تلویزیون چطور میتواند مخاطبش را حفظ و جذب کند، به گونهای مثلِ گذشته دوران طلایی خودش را داشته باشد؟
فیلمنامه خیلی مهم است که قوی بودن آن میتواند مخاطب بیاورد و از طرفی در درونِ آن محدودیت ایجاد نکنیم که محتوا درست و متقن ادا نشود. با جوانان بیشتر راه بیاییم و مسائل را امروزیتر نگاه کنیم. در حالیکه در شبکه نمایشخانگی اینطور نیست. با همین پوشش ما میتوانیم خیلی کارهای خوب و جریانساز در تلویزیون روایت کنیم.
دومین موضوعی که اهمیت دارد تبلیغات است. اگر صداوسیما همچون سینما، برای سریالهایش تبلیغ کند به نظرمن مخاطب و نسل جدید جذبش خواهند شد. من قبلاً این اعتقاد را داشتم که فقط میخواهم سینما کار کنم که اشتباه کردم. در زمانی "ماجرای نیمروز" را کار کردم سریال پیشنهاد میشد و نزدیک به سه سال سریال کار نکردم و بعد از آن زمان، متوجه شدم اشتباه است و باید برای مردم کار کنم. همه که سینما نمیروند و یا سریال خانگی تماشا نمیکنند و قشری هم بیننده تلویزیوناند؛ من آن قشر را ندیدم.
هیچ چیزی در جغرافیای هنرمندی تافته جدابافته نیست و سینما، تلویزیون و نمایشخانگی یک کار آرتیستی میطلبد؛ اگر آرتیست واقعی باشیم باید این نگاه را داشته باشیم که تفکیک قائل نشویم. این واقعاً هنرمندانه نیست که آرتیستی به این موضوع نگاه نکنیم. این نکته را هم غافل نشویم که مخاطبی که تلویزیون دارد سینما و مدیومهای دیگر ندارند.
نمایی از بازیِ "محیا دهقانی" در سریال نوروزی "همبازی"
برای من محتوا مهم است/ این هنرمند است که باید به مخاطب تغذیه بدهد
* یکی از اتفاقاتی که در شخصیتِ شما به چشم میخورد این است که در فضایمجازی به سبک و سیاق برخی از همکارانتان فعال نیستید. موضعگیری نمیکنید و حاشیهسازی را در دستور کارتان ندارید. همچنین جایی طنز بازی میکنید و جایی جدّی و جایی هم مثلِ "ماجرای نیمروز" یک کار سیاسی را میپذیرید. سخت انتخاب میکنید و اینطور که قبلاً هم گفتهاید دوست ندارید با خریدنِ نقش و فالووربازی و از این کارها، وارد عرصه بازیگری شوید؟
خیلی سخت در این جایگاهی که امروز هستم قرار گرفتهام. در حدِّ توانم برای رسیدن به موفقیت تلاش کردهام. از سال 1389 که وارد عرصه بازیگری شدهام و 11 سال است کار میکنم هنوز به آن چیزی که میخواستم نرسیدهام. به همین خاطر از یک جایی به خودم گفتم همه آن چیزهایی که در دانشگاه یاد گرفتی را باید به صحنه نمایش بیاوری نه حاشیه و برخی از مواردِ خارج از هنر! من برای حاشیه ساخته نشدم.
من آمدم دردی که در درونم است را تبدیل به هنری بکنم که مخاطب بپذیرد. این نکته میتواند در تئاتر، سینما و یا سریال باشد؛ برای من محتوا مهم است. سعی کردم در زندگیام مفید باشم. همیشه دنبال تفاوت بودم اما متفاوت بودن به ظاهر و لباس متنوع و متفاوت نیست. اوایل دانشگاه استادی میگفت این هنرمند است که باید به مخاطب تغذیه بدهد، مخاطب نباید تغذیه بگیرد. الان روال کار به این سمت رفته، همان چیزی که مخاطب دوست دارد را برای او بسازیم؛ من نمیخواهم در این نوع کارها باشم.
سریال "پایتخت" بازی میکنم، چون از جنسِ درد و خانواده مردم است. "ماجرای نیمروز"، مادر و پدرم آن دهه را گذراندهاند و بسیار کار خوب و مؤثری بود؛ مردم از این فیلم، استقبال کردند و حرفی برای گفتن داشت. به طورکل دوست دارم در کارهایی ایفای نقش کنم که هم برای مخاطب محتوا و مفهومی داشته باشد و هم به دلیلِ جذابیتش، تماشاگر منتظر قسمتهایش بماند.
ماجرایِ امنیت بانوان در سینمای ایران و راهکارِ محیا دهقانی
* بگذارید آخرین بحثِ ما در این گفتوگو، موضوع امنیت بانوان در سینمای ایران و فساد در سینما باشد، راهکارِ شما چیست. به تعبیر برخی از همکارانتان با این موضوع باید قانونی برخورد شود تا بازیگری که افشای حقایق میکند کنار گذاشته نشود و یا خانوادهها نترسند از اینکه فرزندانِ مستعدشان وارد سینما شوند؟
باید شرایط را قانونگذاران طوری فراهم کنند افراد بتوانند بدون دغدغه و هراسی، حقایق را مطرح کنند. از طرفی دو سه پیگیری جدّی انجام شود قطعاً حساب کار دست بقیه خواهد آمد.
پدیدهای به نام جا به جایی بازیگر در دقیقه 90
* آیا خودتان با این موضوع مواجه شدید یا همکارانتان به شما گفته باشند؟
من بارها گفتهام چه در فضایِ کار و چه خارج از آن، به رفتارِخود فرد هم بستگی دارد. من از همکاران شنیدم و خوشبختانه در این 11 سالِ فعالیت، نکتهای برای خودم پیش نیامد. اما یک اتفاقی که وجود دارد میرویم با پروژهای قرارداد میبندیم و به دورخوانی هم میرسد اما در دقیقه 90، خانمی دیگر را جایِما میگذارند.
نمونه بارز آن در فضایِ نمایشخانگی برای من این موضوع اتفاق افتاد در دقیقههای آخر، خانمی را خیلی راحت جای من قرار دادند.
* دلیلش چیست؟
میتوان استنباطهای مختلفی داشت اما من آدمها را قضاوت نمیکنم.
* این موضوع در تلویزیون بیشتر است یا سینما؟
در سینما وحشتناک است.
محدودیتهای صدا سیما در محتوا و منابع مالی/ دوست داشتیم نجلا در زمان دیگری پخش شودپشت صحنهای از «نجلا» و بازیگرانش در عراق + فیلمانتهای پیام/
منبع: تسنیم
کلیدواژه: ماه مبارک رمضان تلویزیون رسانه ملی سریال ماه مبارک رمضان تلویزیون رسانه ملی سریال بازیگر اشتباهی ترین سکانس ماجرای نیمروز محیا دهقانی فصل دوم رسول زاده خیلی سخت برای من گفت وگو فصل اول آن قدر نقش ها سخت تر
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۴۹۶۸۴۷۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
انعکاس چهره معلم در قاب جادو
خاطرهسازی تلویزیون در حوزه معلم و مدرسه با آثار دیگری هم رقم خورده که هرکدامش یک بخش از دوران کودکیمان را یادآوری میکند. در آستانه روز معلم هستیم و متناسب با این فضا، مروری به برخی سریالهای خاطرهانگیز داشتیم که با حال و هوای معلم و مدرسه روی آنتن رفته است.قصه شیطنتهای مجید
برای خیلی از ما، قصههای مجید با حال و هوای شاگرد پر از شیطنتی به نام مجید، ماندگار شده که هر بار با یک چالش روبهرو میشد. مجید مثل بقیه دانشآموزان نبود و هر بار میخواست مشکلاتش را به روش خودش حل کند. تعجب بیبی، مادربزرگ مجید از کارهایی که این پسر نوجوان انجام میداد، تناقض و جذابیتهای این مجموعه را بیشتر میکرد. قصههای مجید، برگرفته از کتابی با همین عنوان بود که به قلم هوشنگ مرادی کرمانی منتشر شده بود. البته در کتاب قصههای مجید، داستان در شهر کرمان روایت شده بود و در این سریال، داستان در شهر اصفهان روایت میشد. مدرسه و معلمها از عناصر اصلی این قصه بودند.
یک مدرسه شبانهروزی
مدرسه همت را هم باید ازجمله مجموعههای با محوریت درس و مدرسه دانست. این مجموعه تلویزیونی درباره دانشآموزانی است که در یک مدرسه راهنمایی با نام همت به صورت شبانهروزی زندگی میکنند. این دانشآموزان هربار با ماجرای تازهای روبهرو میشوند. کارگردانی این کار در دست رضا میرکریمی بود و ازجمله بازیگران اصلی آن میتوان به مهران رجبی اشاره کرد که خودش هم روزگاری در قامت معلم فعالیت میکرده است. از دیگر بازیگران مدرسه همت میتوان به مسعود جدی، یدا... حبیبی، مسعود ریاضی، علی رمضانی و کاظم سفیدی اشاره کرد.
حال و هوای مادرها در یک مدرسه
مدرسه مادربزرگها با آن حال و هوای طنز بازیگران سن و سالدار را یادتان هست؟ سریال مدرسه مادربزرگها به کارگردانی غلامرضا رمضانی و بر اساس طرحی از مرحوم فرشته طائرپور است که روایتگر به مدرسه آمدن تعدادی خانم میانسال را نشان میداد. این خانمها که با معلم جوان روبهرو میشوند، هر بار یک قصه را رقم میزدند. در کنار مادربزرگها و خانم معلم و شاگردان مدرسه، یک زن و مرد سرایدار مدرسه بودند و گوشهای از مدرسه زندگی میکردند که آنها نیز در نوع خود شخصیتهای جالبی را خلق کردند. نکته جالب درباره مدرسه مادربزرگها این بود که شخصیتها و قهرمانهای این سریال همه از میان زنان میانسالی بودند که توانستند با نوع بازی و شخصیتی که داشتند، مخاطبان را با خود همراه کنند. مخصوصا نوع گویش و ادای دیالوگ و لهجهای که هرکدام از این افراد داشتند، آنها را به کاراکترهای محبوب و دوست داشتنی تبدیل کرده بود.
باز دیر رسیدم
چهره اکبر عبدی با آن ترس و استرسی که برای رسیدن به مدرسه داشت برای خیلیها خاطرهساز شد و جمله همیشگی «باز مدرسم دیر شد» را ماندگار کرد. مجموعه باز مدرسم دیر شد به کارگردانی حسین افصحی محصول سال ۱۳۶۲ بود و اکبر عبدی، نقش یک شاگرد تنبل را در آن بازی میکرد که همیشه برای رفتن به مدرسهاش دیر شده بود. عبدی پیش از این درباره بازی در این سریال گفته بود که برای نقشآفرینی در این مجموعه ۱۰۰۰ تومان دستمزد میگرفته است. شخصیت محسن با بازی اکبر عبدی همیشه برای رسیدن به مدرسه تاخیر داشت و بازیگوشی میکرد. نوع بازی و تکهکلام اکبر عبدی باعث شده بود این مجموعه به یک اثر پرطرفدار تبدیل شود.
آقا اجازه هولم نکن
مبصر چهار ساله کلاس را یادتان هست؟ همان پسر قدبلندی که انگار سنش از بقیه بچههای دیگر بیشتر بود و چند سال یک کلاس را گذرانده بود. شعر معروفی که ابتدای هر قسمت با عنوان «آقا اجازه هولم نکن» میخواند، آن را به یک خاطره ماندگار برای مخاطبان تبدیل کرده بود. بازی مرحوم حسین محباهری در این مجموعه نمایشی به جذابیتهای آن افزوده و مخاطبان بسیاری را به سمت آن کشیده بود.
روایتی از ۵ دختر دبیرستانی
آسمان همیشه ابری نیست هم ازدیگر مجموعههای تلویزیونی با حال وهوای مدرسه بود که روایتگر قصه پنج دختر نوجوان از پنج خانواده مختلف را نشان میداد که هر کدام با چالشهایی مواجه میشدند. در قصه سریال فوق،نسرین یکی ازدانشآموزان بود که پدرش با مشکلات مالی مواجه میشد.زندگی همه دختران درسریال آسمان همیشه ابری نیست، با محوریت دبیرستانی بود که در آن درس میخواندند.این مجموعه تلاش میکرد بارویکردی اجتماعی زندگی پنج خانواده راازنظررفتاری واخلاقی روایت کند که درطول داستان،تبعات رفتارهرکدام از آنها در قالب داستانی اجتماعی ودرام به تصویر کشیده میشد.تاثیر مدرسه بررفتاراین پنج دختر دبیرستانی ازجمله مسائلی بود که توانست این مجموعه رابه یک روایت تاثیرگذار ازتاثیرمدرسه و خانه بر یکدیگر تبدیل کند.
معلمی در دل روستا
کوبار و روایت معلمی که به روستا میرود هم قصه به یادماندنی از مدرسه و معلم بود. این مجموعه یک درام تلویزیونی اجتماعی و داستانی به کارگردانی فریدون حسن پور بود که در بهار ۱۳۹۷ از شبکه دوم سیما پخش شد. کوبار در زبان گیلکی به معنای باران کوهی (کوه و تپه باران زده) است. در این مجموعه تلویزیونی بازیگرانی مانند پژمان بازغی، مهران غفوریان، مهران رجبی، پیام دهکردی و سیروس گرجستانی حضور داشتند. داستان کوبار درباره معلمی جوان با بازی ارمیا قاسمی بود که برای آموزش دادن به روستا رفته بود و در این روستا با عشق و علاقه فراوان به کودکان راه و رسم زندگی را آموزش میداد. البته در این مسیر با اختلافات مختلفی روبهرو میشد و همین مسأله، خط کلی قصه را رقم میزد.
مدرسهای با حال و هوای ادبیات
از دیگر آثار نمایشی تلویزیون که با حال و هوای مدرسه و معلم پخش شده بود، سریال مدرسه ما بود. داستان این سریال که در گروه کودک و نوجوان تهیه شده بود، درباره دانشآموزان کلاس سوم مدرسه راهنمایی چمران بود که دردسرها و مشکلاتی را برای مدرسه ایجاد میکردند. کیهان، معلم جدید ادبیات که در میانه سال جایگزین معلم قبلی شده است تغییراتی را در شرایط مدرسه ایجاد میکرد. حال و هوای همراهی معلم ادبیات جدید، بچهها را بیشتر از قبل با فضای مدرسه همراه کرده و ماجراهایی را رقم زده بود. سریال مدرسه ما به کارگردانی داریوش یاری، تولید و روانه آنتن شده بود.
زنگ آخر
از دیگر مجموعههای با محوریت نمایش شخصیت معلمها باید به زنگ آخر اشاره کرد که به کارگردانی نیما فلاح و در سال ۱۳۸۱ تولید شده بود. قصه زنگ آخر مربوط به مدرسهای بود که مدیرش قول داده بود تا پایان سال، آن مرکز آموزشی را به بالاترین سطح علمی و... برساند اما در این مسیر، رویدادها و ماجراهای مختلفی رخ میداد. بازیگرانی همچون سیامک انصاری، ارژنگ امیرفضلی، سیدجواد رضویان، رامین ناصرنصیر، بیژن بنفشهخواه، رضا بنفشهخواه، نادر سلیمانی و امیر نوری در این سریال نقشآفرینی کرده بودند.
معلمی در پایتخت
در کنار برنامه و سریالهایی که با حال و هوای خاص و ویژه مدرسه یا معلمان روی آنتن رفته، برخی از مجموعهها هم در قالب یک یا چند شخصیت، کاراکترهای معلم را در دل قصه خود جای دادهاند؛ بهعنوان مثال در سریال پایتخت، با یک معلم قدکوتاه طرف هستیم که نقی چند بار به کنایه به او میگوید:«دوغت رو بنوش» و او را به سخره میگیرد. کمی بعد متوجه میشود که فقط قامت او کوتاه است و سن و سالی دارد. شخصیتی که معلم روستاست و زن و بچه دارد که همین تناقض در ظاهر و باطن او باعث ایجاد طنز در قصه میشود.
آقا یوسفی در دل کردستان
سریال دیگری که به کاراکتر معلم اشاره کرده، سریال نون خ است که در فصول دوم و سوم خود، کاراکتری به نام آقایوسف را در قامت معلم بچههای روستا نشان میداد. این کاراکتر که با هنرمندی یوسف کرمی اجرا شده بود، با سادگی و صداقتی که از خود نشان میداد، توانست آن را باورپذیر نشان دهد. کرمی پیش از این درباره این نقش گفته بود: نوعی سادگی و صداقت در گفتار و دیالوگهای این سریال وجود دارد؛ به شکلی که انگار شخصیتها از جنس خود مردم هستند که همه این موارد سریال را قابل باور میکند. همچنین شوخیهای خاص و منحصربهفردی که سعید آقاخانی و نویسنده طراحی میکنند و استفاده از بازیگرانی که شاید تا پیش از نونخ جای دیگری دیده نشده بودند از دیگر ویژگیهایی است که به نظرم این مجموعه را متفاوت کرده است. من تئاتر را از مدرسه و دوران راهنمایی شروع کردم و در ادامه هم با تحصیلات دانشگاهی ادامه دادم و به رشته بازیگری در دانشگاه آزاد اراک رفتم. در ادامه هم در کارهای تصویری و دیگر حوزههای هنر فعالیت داشتم.
شما که معلمی
احتمالا شما هم دیالوگ معروف مرحوم آتیلا پسیانی را در سریال چاردیواری به خاطر دارید که به پسر معلمش میگفت:«شما که معلمی...» و ادامه جمله را با سرزنش خطاب میکرد. شخصیت معلم سریال چاردیواری با بازی جواد عزتی توانسته بود در میان کاراکترهای پرمخاطب این مجموعه قرار گیرد و تماشایی شود. قصه اصلی چاردیواری درباره جوانی به نام نادر بود که درگیر ماجراهایی پیرامون خانوادهاش میشد. جواد عزتی در نقش ناصر برادر نادر بازی میکرد که معلم بود و تلاش میکرد رفتارش در چارچوب باشد.
معلم یا بازیگر؟ مسأله این است
در کنار تولیدات مختلف تلویزیون با محوریت حال و هوای مدرسه و کاراکتر معلمها، باید به بسیاری از بازیگرانی اشاره کرد که قبل از مشغول شدن به بازیگری، در قامت معلم فعالیت میکردند.
مهران رجبی از جمله همین بازیگران است که پیش از این درباره خاطره خود از شغل معلمی گفته بود: یکی ازدلایلی که من خودم را از معلمی بازخرید کردم، حقوق این شغل بود. بازیگری برای من درآمد بیشتری داشت. همیشه اوضاع یکسان نیست. من هم دوران بازنشستگی و استراحت دارم و واقعا نمیتوانستم روی پولی که از شغلم بهدست میآوردم حساب چندانی باز کنم. من حدود ۲۰ سال سابقه تدریس دارم، هنرستان، گرافیک درس میدادم و بعد از اینکه وارد دنیای بازیگری شدم که همه هم میدانند چطور این اتفاق افتاد، دیگر فرصت تدریس نداشتم وبعد ازاینکه حضور درعرصه بازیگری جدی شد خود را بازخرید کردم و دیگر درس ندادم. علت این موضوع هم این بود که واقعا فرصت نمیکردم هم در مدرسه و کلاسها حضور داشته باشم هم سر صحنه فیلمها وگرنه معلمی و تدریس را هنوز هم دوست دارم، گرچه فکر میکنم شرایط مالی و حقوقی این شغلها واقعا نابسامان است و معلمها با مشکلات زیادی در کارشان دست و پنجه نرم میکنند.
زهرا سعیدی، بازیگر دیگری است که پیش از مشغولشدن به حرفه بازیگری، معلم زبان انگلیسی بوده است. او از دوران دبستان و با حضور در تئاترهای مدرسه با هنر بازیگری آشنا شد و زمانی که خواست به صورت حرفهای وارد عرصه بازیگری شود با مخالفت مادرش مواجه شد و بهناچار از علاقهاش صرفنظر کرد و ادامه تحصیل داد. او پیش از این در یک مصاحبه گفته بود: من قبل از این که معلم شوم، تئاتر کار میکردم. آن موقع هدفم این نبود که کار بازیگری را ادامه دهم اما علاقه داشتم. حتی مدتی هم با اداره فرهنگ و هنر آن موقع قرارداد بستم اما وقتی خواستم ادامه تحصیل دهم به علت اصرار مادرم که خیلی دوست داشت من معلم شوم، تصمیم گرفتم زبان تدریس کنم. ورود به حرفه معلمی، قرار گرفتن مقابل کلاس و تعامل با بچهها برای بعضی معلمهای تازهکار، یک مقدار استرس به همراه دارد.
زهره حمیدی هم بازیگر دیگری است که تجربه درس دادن در مدرسه را داشته. او پیش از این گفته بود: من در سالهای ۵۲ تا ۵۴ معلم بودم و وقتی فرزندان دوقلویم به دنیا آمدند، مجبور به ترک این شغل شدم و نتوانستم ادامه دهم. آن زمان در روستا بودیم و من هم مربی مهدکودک بودم و هم در یک پروژه با عنوان «پیکار با بیسوادی» به زنان و دختران جوان درس میدادم. آن زمان خودم در رشته اقتصاد تحصیل میکردم و همزمان درس هم میدادم.
مهوش وقاری راهم باید از دیگر بازیگرانی دانست که به همراه همسرش زندهیاد محسن قاضیمرادی،ازکارمندان بازنشسته آموزش و پرورش بودند. ازجمله دیگر بازیگرانی که شغل معلمی را هم تجربه کردهاندمیتوان به سیدجواد هاشمی، قدرتا... ایزدی و سیروس همتی اشاره کرد.